آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

♥♥خاطرات من و دختر نازم♥♥

تولد مامانی

  تولدم مبارک! در آستانه سی سالگی به من هم رسید! امروز پایان بیست ونه سالگی وآغاز سی سالگی رو جشن می گیرم ،  همراه با همسر مهربان و دخملی عزییییییییییییییییییییییییییییییییزیم. امسال دومین سالیه که روز تولدم آنیتا جوون رو هم در کنارم دارم.دخملک عسلی و شیرین و ناز نازی من که خودت رو با مامایی گفتنت واسم لوس می کنی دوست دارم هدیه آسمونی من به قول بابایی تا ابد واسه هر مناسبتی گل کادوهای ما تویی عزیزم. الان هم که دارم این چند خط یادگاری رو می نویسم تو در خواب ناز هستی،این روزها خیلی خیلی خیلی نسبت به قبل مامانی شدی و بهم مجال نمی دی حتی به کارهای روزمره ام هم برسم باور کن ثانیه ای اگه وارد آشپزخونه بشم در جا گریه می...
14 مرداد 1392

ما اومدیم..........

سلام دوستان عزیز . بالاخره سرم خلوت شد و برگشتیم به جمع دوستان گل و مهربونی که توی این ایام نبودیم اما بهمون سر زدن و جویای احوال بودن .دوستتون داریم زیاد . این سری از جایجایی و اسباب کشی طولانی تر از دو دفعه قبلی بود.وسه روز کامل بابایی داشت اسباب می برد در حالی که قبلا یه روزه تمام بود . تا دو روز هم جایی نبود که خالی مونده باشه و بتونیم بخوابیم به خاطر همین تشریف می بردیم منزل بابا بزرگ به صرف صبحانه و ناهار و شام و اقامت نامحدود! خلاصه می رفتیم منزل جدید و یکم سر و سامون می دادیم و خسته که می شدیم بر می گشتیم اقامتگاه و استراحت و دوباره.....تا چند روز اینجوری بود . خداییش با یه فسقلی اسباب کشی کردن بسیوور سخته!اونهم تنهایی ! ...
9 مرداد 1392

نی نی شکمو

این هم از عکس نی نی شکموی ما: آنیتا جوون ,روز تولدش حسابی به کیک حمله کردو این هم عکسش... این پست واسه مسابقه تدارک دیده شده بود اما چون درگیر اسباب کشی پیش رو هستیم وقت  نداشتم واسهجشنواره نی نی وبلاگ ارسال کنم و ومنتظر بمونم و ... هدف یادآوری خاطرات شیرین  از نی نی هامون بود که ما هم انجام دادیم.   ...
15 تير 1392
1